- بی کفایتی (کِ یَ)
بی لیاقتی. عهده کردن امور نتوانستن، معصوم. (ناظم الاطباء). معصومه. (یادداشت مؤلف). بری ٔ. مبری:
که بی داور این داوری نگسلد
و بربی گناه ایچ (هیچ) برنپشلد.
بوشکور.
سیاوش ازان کار بد بی گناه
خردمندی وی بدانست شاه.
فردوسی.
بنزد منش دستگاهست نیز
ز خون پدر بی گناهست نیز.
فردوسی.
ز خون سیاوش همه بی گناه
سپاهی کشیده بر این رزمگاه.
فردوسی.
و سوگند خوردند.... تا شر علی را از مسلمانان کفایت کنند و خون عثمان که ایشانش کشته بودند از علی بی گناه بازخواهند. (کتاب النقض ص 410).
- امثال:
سر بی گناه پای دار میرود سردار نمیرود.
- بی گناه آزار، آزاردهنده بی گناه:
لهو و لذت دو مار ضحاک اند
هر دو خونخوار و بی گناه آزار.
خاقانی.
که ملک و دولت ضحاک بی گناه آزار
نماند و تا بقیامت بر او بماند رقم.
سعدی
که بی داور این داوری نگسلد
و بربی گناه ایچ (هیچ) برنپشلد.
بوشکور.
سیاوش ازان کار بد بی گناه
خردمندی وی بدانست شاه.
فردوسی.
بنزد منش دستگاهست نیز
ز خون پدر بی گناهست نیز.
فردوسی.
ز خون سیاوش همه بی گناه
سپاهی کشیده بر این رزمگاه.
فردوسی.
و سوگند خوردند.... تا شر علی را از مسلمانان کفایت کنند و خون عثمان که ایشانش کشته بودند از علی بی گناه بازخواهند. (کتاب النقض ص 410).
- امثال:
سر بی گناه پای دار میرود سردار نمیرود.
- بی گناه آزار، آزاردهنده بی گناه:
لهو و لذت دو مار ضحاک اند
هر دو خونخوار و بی گناه آزار.
خاقانی.
که ملک و دولت ضحاک بی گناه آزار
نماند و تا بقیامت بر او بماند رقم.
سعدی
